چرا ای بنده عاصی به سوی ما نمی آیی؟
به هر صبح و سحرگاهی به سوی ما نمی آیی؟
منم با تو تویی با من چرا بیگانه می گردی؟
اگر روزها تو در کاری چرا شبها نمی آیی؟
به غفلت نگذرد عمرت از این درگه چرا دوری؟
ز فضل ما خبر داری به سوی ما نمی آیی؟
منم بخشنده و غفار منم عالم منم ستار
چرا در مشکل هر کار به سوی ما نمی آیی؟
به خانمان تو مشغولی نداری شوق ما در دل
دل از دنیا نمی داری به سوی ما نمی آیی
دو دست و پایت بسته، برند جای تاریکی
چرا در گوشه مسجد به دست و پا نمی آیی؟
تو می گویی زمن ظالم خراج باج می خواهد
چرا از خانه ی ظالم به سوی ما نمی آیی؟
به سودای جهان یک دم تو سید غافلی تا چند؟
در این بازار شوق ما، بر سودا نمی آیی؟
نظرات شما عزیزان: